در اولين لحظه اى كه بدنيا آمدم ، گره اى به بند نافم زدند كه معناى گره را بفهمم . همان لحظه دانستم كه هميشه گره معناى
بدى ندارد ... شايد حكمتى در اين گره هاست !
با خوشبينى و صبر هر گره را با رنگى زيبا كنار گره بعدى ميگذارم و خدا را شكر مى كنم كه توانايي مقابله با آنچه سرنوشت
برايم رقم زده دارم .
شايد روزى برسد كه با همه اين گره ها فرشى زيبا ببافم ! فرشى كه خالق هستى نقشه اش را كشيده .... و مرا براى بافتن آن
برگزيده ، چرا كه استعداد و توانايى لازم را در من ديده !
و من هر لحظه شكرگزار آن بافنده كل هستم!!
نظرات شما عزیزان:
برادر من ممنون خیلی خوب بود:)